مادربزرگ عزیزم . . .

مادربزرگ مهربان من . . .
خاطره های ناب کودکی ها و نوجوانی هایم از تو لبریز است . . .
دستان چروک خورده ات را می بوسم . . .
دستان مهربانی که همیشه نوازشگرم بود . . .
دل تنگم برای مهربانی هایت . . .
دل تنگم برای سر بر روی پاهایت گذاشتن . . .
دل تنگم برای نوازش های دوست داشتنی ات . . .
کاش دور نبودم و به پاس تکیه گاه بودنت در آن زمان ها . . .
اکنون من تکیه گاه زانوان ناتوانت می شدم . . .
راستی مادر بزرگ . . .
جز این که خود را وقف دیگران کنی . . .
چیز دیگری از زندگی ات فهمیدی ؟؟؟
+ نوشته شده در سه شنبه ۵ آذر ۱۳۹۲ ساعت 21:45 توسط یک مادر و یک معلم
|