زندگی شیرین است ، زندگی باید کرد

سلام ، شاد باشید و شادی آفرین . . . 


یاد من باشد فردا حتما ، دو رکعت راز بگویم با او
و بخواهم از او ، که مرا در یابد
و دل از هرچه سیاهی ست ، بشویم فردا
روزن دل بگشایم بر عشق ، تا که آن نور بتابد بر دل
تادلم گرم شود ، یخ دل آب کنم ، تا که دلگرم شوم . . . 

یاد من باشد از فردا صبح ، جور دیگر باشم
بد نگویم به هوا ،آب ، زمین
مهربان باشم با مردم شهر و فراموش کنم هر چه گذشت
خانه ی دل بتکانم از غم  و به دستمالی از جنس گذشت
بزدایم دیگر ، تاریِ گرد کدورت از دل
مشت را باز کنم تا که دستی گردد
و به لبخندی خوش ، دست در دست زمان بگذارم . . . 

شعر از کیوان شاهبداغی
شعر کامل در ادامه ی مطلب

ادامه نوشته

حالمان بد نیست غم کم می‌خوریم . . .

آپلود عکس

سلام . . . 


یکی از دلخوشی هام دیدن شاگردای سال های گذشته م هست ، خدا رو شکر که بچه های خوب و مهربونی دارم که بهم سر می زنن. . . مثل مادری که از دیدن فرزندش بعد از مدت ها ذوق زده می شه، از دیدنشون و شنیدن خبر موفقیت هاشون خوشحال می شم  . . . 

ولی دو روز پیش یکی از شاگردام رو دیدم که نمی خوام بگم خوشحال نشدم نه . . .  

اولش خیلی خوشحال شدم ولی بعدش دلم گرفت . . . جوونی اومد مدرسه و سراغ من رو گرفت، همون لحظه ی اول شناختمش . . . دانش آموز کلاس چهارم چند سال پیش بود . . . 

می گفت خانم اومدم بهتون سر بزنم نگید بی معرفتم . . . 

 با یه بسته شکلات اومده بود دیدنم . . .  از اوضاعش پرسیدم . . .  گفت چندسالی هست که درس رو رها کرده و برای کمک به خانواده ش داره کار می کنه . . . 


چهره ش خیلی خسته بود و دستاش . . . 


خیلی دلم گرفت ، نه از  اینکه داره کار می کنه ، نه . . . ولی از این که  تو این سن مجبورِکاری رو انجام بده که شور و نشاط جوونی رو ازش گرفته و به خاطرش مجبور شده درس و کودکی و نوجوانی رو کنار بذاره خیلی دلم گرفت . . . 

از اون لحظه همش فکر می کنم که چه کاری می تونم براش انجام بدم ؟؟؟ 

چه کاری می تونم برای اون و بچه های دیگه انجام بدم ؟؟؟

چه کاری می تونم برای اون بچه هایی که کنارم هستن و  پناهی جز خدا ندارن انجام بدم ؟؟؟

فکر آینده ی اونا و زندگی که در آینده خواهند داشت ، دلم رو می لرزونه . . .


خدای مهربون من . . .  می سپرمشون به خودت . . . 

. . . 

در نامه ای که چند وقت پیش برای یکی از پسرام تو وبلاگ نوشته بودم ، آخرش گفتم که  . . .

فقط این را می دانم که «من یک مادرم ، من یک معلمم . . .  «

ولی یه موقع هایی مثل الان دلم می گیره از این که بگم « من یک مادرم ، من یک معلمم . . . »

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

. . . 

حالمان بد نیست غم کم می‌خوریم

کم که نه هرروز کم کم می‌خوریم

. . . 

. . .

بشکفد بار دگر لاله‌ ی رنگین مراد ،  غنچه‌ ی سرخ فروبسته‌ ی دل باز شود

من نگویم که بهاری که گذشت آید باز ، روزگاری که به سر آمده آغاز شود

روزگار دگری هست و بهاران دگر، 

. . . 

کاشکی آینه‌ ای بود درون‌ بین،  که در او

خویش را می‌دیدیم ، آنچه پنهان بود از آینه‌ ها می‌ دیدیم

می‌ شد یم آگه از آن نیروی پاکیزه‌ نهاد، که به ما زیستن آموزد و جاوید شدن،

پیک پیروزی و امید شدن

. . . 


شعر کامل خانم ژاله اصفهانی در ادامه ی مطلب


ادامه نوشته

دل است و باز، خیال تو را به‌سر دارد . . .

آپلود عکس


دل است و باز، خیال تو را به‌سر دارد  . . . که شب، دوباره ز پس کوچه‌ها گذر دارد

دل است و دیده، چو یک لحظه‌ می‌نهد برهم  . . . تو را و حال تو را، باز در نظر دارد

که‌ای تو؟... آه... که‌ای؟ ای پرنده لرزان . . . که جانت از قفس تن، سر سفر دارد؟

اگرچه خاطره‌ها، سخت، گریه‌انگیزند . . . ولی خیال «کبی» ـ گریه بیش‌تر دارد
. . . 

شعری بسیار زیبا از محمد جواد محبت 
این شعر رو تو وبلاگ یکی از همکارای  گرامی  خوندم ، خیلی زیبا بود . . . 

استاد محمدجواد محبت : 
«سال ۱۳۴۶،پنج سال از آموزگاری من در دبستان های روستایی قصر شیرین سپری شده بود . روستای برفی ، در پنج کیلومتری شهر بود وجاده خاکی آن تا روستا دوسه کیلومتری طول داشت .
مردم خانه های خود را اغلب دو اشکوبه (دوطبقه ) می ساختند ...بچه های آبادی به طور مختلط ،در کلاس های اول ودوم و سوم دبستان تحصیل می کردند . غزل داستانی که سال ها بعد  ـ در مرور خاطرات ـ سروده شد ، نمایی کوچک و به یاد ماندنی زندگی چند ماهه من در آن روستا است ...»
كبي دانش آموز استاد محبت ، نام اصلي او كوكب از روستای برفی  در حوالی قصر شیرین بوده است.
. . . 

گذشته است، از آن حال و روزها، سی سال

«کُبی» کجاست؟ خدا از کبی خبر دارد

. . .

متن کامل شعر در ادامه ی مطلب

ادامه نوشته

تا هستند . . .

دلت که تنگ یک نفر باشد ، 

همه هم بیایند کنارت تا خوش بگذرد . . . 

و لحظه ای فراموش کنی فایده ای ندارد . . . 

تو دلت تنگ است ، 

دلت برای همان یک نفر تنگ است که تا نیاید ، تا نباشد،

 هیچ چیز درست نمیشود ،

 هیچ چیز …

افسوس که بعضی آمدن ها دیگر فقط در خواب است !

. . . 


خدا رحمت کنه پدرا و مادرایی رو که دیگه فقط باید تو خواب دیدشون . . . 

قدر اون هایی رو که هستند ، تا هستند بدونیم . . . 


. . .



روز بگذشته خیالست که از نو آید

 فرصت رفته محالست که از سر گردد

کشتزار دل تو کوش که تا سبز شود

پیش از آن کاین رخ گلنار معصفر گردد

زندگی جز نفسی نیست، غنیمت شمرش

نیست امید که همواره نفس بر گردد . . .


خانم پروین اعتصامی


معصفر : زرد رنگ

خدای مهربون من . . .

آپلود عکس

آرامش در زندگی یعنی ،احساس حضور خدا در لحظه لحظه ی زندگی . . . 

خدای مهربون من ، این آرامش ر و ازمون نگیر. . . 

و لحظه ای - حتی لحظه ای - ما روبه حال خودمون رها نکن . . . 

خدای مهربون من شکرت . . .

ممنون به خاطر همه چیز . . . 

ممنون به خاطر . . . 

ممنون به خاطر . . . 

ممنون به خاطر . . . 

. . . 

و خودت می دونی که از عهده ی شمارش نعمت هات برنمیام. . . 

پس کمـکم کن تا یادم بمونه که در لحظه لحظه ی زندگیم ،شکرت را فراموش نکنم . . . 


«الحمدالله رب العالمین»


پی نوشت 1-

دکتر الهی قمشه ای :

 اگر می گویند ذکر کنید، منظوراین نیست که یک تسبیح دستمون بگیریم وبگوییم: یا الله، یا رحمان، یا رحیم و ... ، اسم ببریم!  اینها ذکر نیست.  ذکر اینست که او در کل زندگی ما حضور داشته باشه.   اگر یک اسم خدا جمیل است، پس باید در معماریمان باشد، توی رفتارهایمان باشد، تو لباسمون باشد تو ظاهر و باطنمون باید باشد، تو صحبت کردنمون باید باشد    و    . . . . . . . . 

دل نوشته ها . . .



جایی که اعتماد نیست ، سخن بیهوده است . . . 
«فرانتس کافکا»

و بدانیم که فردا دیر است . . .

آپلود عکس

 هر که گرگش را در اندازد به خاک      رفته رفته می شود انسان پاک
 وآن که با گرگش  مدارا می کنـــــد      خلق و خوی گرگ پیدا می کند
در جوانی جان گرگت را بگیر! 
وای اگر این گرگ گردد با تو پیر

سلام
   كودك از زماني كه پا به عرصه ی زندگی می ذاره، روحش چون لوحي سفيد آمادگي پذيرش هر نقشي رو داره. همیشه و همیشه به فرزندان و دانش آموزانم  یادآوری می کنم که :
«مواظب لوح سفید دل خودتون باشید، مواظب خط هایی که روش می کشید ، باشید، درسته که خدا بخشنده ی مهربونه ، ولی از همین الان مواظب باشید که خطوط زیبایی رو روی ورقه ی سفید دلتون بکشید، درسته بعضی موقع ها می شه با پاک کن ، خط هایی رو پاک کرد، ولی با وجود پاک کردن هم مثه ورقه های دفترتون، یه کمی جاش روی ورقه می مونه، پس از همین الان از لوح سفید قلبتون مراقبت کنید.»
. . .  و همه می دونیم که آنچه از كودكي بر ضمير کودک نقش مي بنده، در مراحل بعدي زندگي او آثار مهمي از خودش برجاي مي  ذاره. . . 

آیا ما به عنوان پدر، مادر و معلم  مواظب لوح سفید روح گل های زندگیمون هستیم ؟

. . . و بدانیم که فردا دیر است . . . 

شعر زیبایی از «فریدون مشیری» انتخاب کردم که در ادامه ی مطلب می تونید بخونیدش . . . 
ادامه نوشته

مادربزرگ عزیزم . . .

آپلود عکس

مادربزرگ  مهربان من . . . 

خاطره های ناب کودکی ها و نوجوانی هایم از تو لبریز است . . . 

دستان چروک خورده ات را می بوسم . . . 

دستان مهربانی که همیشه نوازشگرم بود . . . 

دل تنگم برای مهربانی هایت . . .

دل تنگم برای سر بر روی پاهایت گذاشتن . . . 

دل تنگم برای نوازش های دوست داشتنی ات . . . 

کاش دور نبودم و به پاس تکیه گاه بودنت در آن زمان ها . .  .

اکنون من تکیه گاه زانوان ناتوانت می شدم . . . 

راستی مادر بزرگ . . .

جز این که خود را وقف دیگران کنی . . . 

چیز دیگری از زندگی ات فهمیدی ؟؟؟

سلام پسرکم . . .

آپلود عکس

سلام پسرکم 

سلام پسرک عزیز و تنهایم . . . 

دلم گرفته ، دلم برای چشمان غمگینت گرفته . . . 

دلم برای تنهاییت گرفته . . . 

چه کنم ؟ چه بگویم ؟ بگویم چرا چشمانت پر از اندوه است ؟ می دانم چرا . . . 

بگویم چرا خنده هایت از ته دل نیست ؟؟؟ می دانم چرا . . . 

بگویم چرا زود از کوره در می روی ؟؟؟ می دانم چرا . . . 

بگویم چرا خوب درس نمی خوانی ؟؟؟ می دانم چرا . . . 

پس چه کنم ؟ 

چگونه بگویم اندوهگین نباش ؟؟؟

چگونه نگاه های تو را ببینم و قلبم نلرزد . . . 

چه کنم که محبت های من محدود  به ساعاتی می شود که در کنارت هستم . . . 

این ها را نوشتم فقط برای اینکه بگویم مانند فرزندم دوستت دارم . . . 

ای کاش می توانستم مانند یک مادر برایت مادری کنم و پشت و پناهت باشم . . . 

چه کنم که نمی توانم محبت مادرانه ام را نثار تو  و فرزندانی مانند تو کنم . . . 

کاش می شد غم و غصه ی تنهایی را از وجودت دور کنم . . . 

می گویند وابسته می شوی . . .  شاید درست می گویند ، چه می دانم . . . 

فقط این را می دانم که 

« من یک مادرم ، من یک معلمم »

. . .



در زندگیت به کسی اعتماد کن ،که به او ایمان داری نه احساس . . . 


 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com



برای دختران عزیزم. . .

دخترک عزیزم، 

استشمام عطر وجودت، لیاقت می خواد،

قدر خودت رو بدون . . . 

بدون شرح . . .


راستی عکسش رو خودم گرفتم، از این به بعد تجربه های عکاسی خودم رو هم می ذارم، 

تازه کارم ان شاءالله بهتر می شه .

بدون شرح . . .

منبع : عصر ایران

در محضر خدا ؛ عزیزم گنه چرا ؟


با تشکر از استاد  گرامی جناب آقای مرادی، 

که این شعر را  در قسمت نظرات پست «اگر گناه وزن داشت . . .» گذاشتند.


 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

در محضر خدا ، عزیزم گنه چرا

تا کی کنیم، بر خود و خلق و خدا جفا

در محضر خدایِ جهانیم و بی درنگ

از او نمی کنیم چرا لحظه ای حیا

در محضر خدا، شکمِ سیر همچو طبل

یادی نکرده ایم ز اطفال بینوا

در محضر خدایم و با آرزوی دور

کاین نفس پر نموده ام از باطل و هوا

در محضر خدا به تمنای منفعت

پستم نموده بازی دنیای بیوفا

در محضر خدای چنان ول شدم که من

افسار نفس خویش، نمودم دگر رها

فرمان حق نپذیرم ز زشت و نیک

در محضر خدا ،چه کنی سرکشی، دلا

در محضر خدا، ز ابلیسِ نابکار

هرگز وجود خویش، نکردم ز او جدا

در محضر خدا، شده ای غرق منکرات

کردی شتاب، به زشتی تو هر کجا

در محضر خدایم و از او جدا نگر

شیطان احاطه کرده ز هر سو مرا، مرا

در محضر خدای، شنو این ندا ز او

صد عهد توبه گر که شکستی بیا، بیا

در محضر خدا بُوَدت چاره، ای «مبین»

دائم ادب نمای، تو از سر، تا به پا

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

اگر گناه وزن داشت . . .

اگر گناه وزن داشت؛
هیچ کس را توان آن نبود که قدمی بردارد ؛
تو از کوله بار سنگین خویش ناله میکردی ...  
و من شاید ؛ کمر شکسته ترین بودم
 
اگر غرور نبود   ؛  
چشمهایمان به جای لبهایمان سخن نمیگفتند ؛ 
و ما کلام محبت را در میان نگاههای گهگاهمان جستجو نمیکردیم
 
 اگر دیوار نبود   ؛ نزدیک تر بودیم ؛  
با اولین خمیازه به خواب میرفتیم  
و هر عادت مکرر را در میان ۲۴ زندان حبس نمیکردیم
 
 اگر خواب حقیقت داشت   ؛  
همیشه خواب بودیم
هیچ رنجی بدون گنج نبود ...
ولی گنج ها شاید بدون رنج بودند
   
اگر همه ثروت داشتند   ؛  
دل ها سکه ها را بیش از خدا نمی پر ستیدند  
و یکنفر در کنار خیابان خواب گندم نمیدید ؛ 
تا دیگران از سر جوانمردی ؛  
بی ارزش ترین سکه هاشان را نثار او کنند  
اما بی گمان صفا و سادگی میمرد ....  
اگر همه ثروت داشتند
 
اگر مرگ نبود   ؛  
همه کافر بودند ؛  
و زندگی بی ارزشترین کالا بود 
ترس نبود ؛ زیبایی نبود ؛ و خوبی هم شاید

اگر عشق نبود   ؛ 
به کدامین بهانه میگریستیم ومیخندیدیم؟  
کدام لحظه ی نایاب را اندیشه میکردیم؟  
و چگونه عبور روزهای تلخ را تاب میاوردیم؟  
آری بی گمان پیش از اینها مرده بودیم   ....  
 
اگر عشق نبود  
اگر کینه نبود ؛ 
قلبها تمامی حجم خود را در اختیار عشق میگذاشتند

اگر خداوند  ؛  
یک روز آرزوی انسان را برآورده میکرد  
من بی گمان  
دوباره دیدن تو را آرزو میکردم و تو نیز
هرگز ندیدن مرا 
 
آنگاه نمیدانم 
براستی خداوند کدامیک را می پذیرفت 
 
دکتر شریعتی 

خانه تکانی دل . . .

غصه هایت که ریخت، تو هم همه را فراموش کن

دلت را بتکان

اشتباهایت وقتی افتاد روی زمین بگذار همانجا بماند

فقط از لا به لای اشتباه هایت، یک تجربه را بیرون بکش

قاب کن و بزن به دیوار دلت ...

دلت را محکم تر اگر بتکانی تمام کینه هایت هم می ریزد

و تمام آن غم های بزرگ

و همه حسرت ها و آرزوهایت ... باز هم محکم تر از قبل بتکان

تا این بار همه آن عشق های بچه گربه ای هم بیفتد!

حالا آرام تر، آرام تر بتکان

تا خاطره هایت نیفتد

تلخ یا شیرین، چه تفاوت می کند؟

خاطره، خاطره است

باید باشد، باید بماند ... کافی ست؟

نه، هنوز دلت خاک دارد

یک تکان دیگر بس است

تکاندی؟

دلت را ببین

چقدر تمیز شد... دلت سبک شد؟حالا این دل جای "او"ست

دعوتش کن

این دل مال "او"ست...

همه چیز ریخت از دلت، همه چیز افتاد و حالاو حالا تو ماندی و یک دل

یک دل و یک قاب تجربه

یک قاب تجربه و مشتی خاطره

مشتی خاطره و یک "او"...

تلنگر . . .

مادر . . .

. . . 


سلام مادر!


از سازمان آمار مزاحم میشم، تعداد خانواده ی شما چند نفره؟


پیرزن سرش رو انداخت پایین و گفت:


میشه آمار گیری از خانه ی ما باشه برای فردا؟


چرا مادر؟...پیرزن مکث کوتاهی کرد و گفت:


آخه الان دقیق نمی دونم !


شاید فردا از پسرم خبری بشه . . . 

سکوت . . .

زندگی . . .

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com
. . . 

زندگی آرام است، مثل آرامش یک خواب بلند

زندگی شیرین است، مثل شیرینی یک روز قشنگ

زندگی رویایی است، مثل رویای ِیکی کودک ناز

زندگی زیبایی است، مثل زیبایی یک غنچه ی باز

زندگی تک تک این ساعتهاست، زندگی چرخش این عقربه هاست،

زندگی راز دل مادر من. زندگی پینه ی دست پدر است، 

زندگی مثل زمان در گذر است  …

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

کاش بچه بودیم . . .


کوچک که بودیم چه دل های بزرگی داشتیم

اکنون که بزرگیم چه دلتنگیم

کاش دلهامون به بزرگی بچگی بود


شکلک های محدثه

ادامه نوشته

لحظه ها را دریابیم . . .

به سلامتی مادرم . . .

اس ام اس به سلامتی مادر


حرف ها . . .

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com
گاهی حــــرف ها وزن ندارد …

ریتم ندارد …

آهنگ ندارد …

اما خوب گوش کن …

درد دارند …

حرف ها . . .

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com


حرفها سه دسته اند :


دسته اول : گفتنی ها

دسته دوم : نوشتنی ها

و دسته سوم : قورت دادنی ها


دو تای اول سبکت می کنند ، سومی سنگینت …


خدای مهربون من ...